عدم توجه به انباشت سرمایه فرهنگی ممکن است به انفجار اجتماعی بینجامد.
دیدارنیوز ـ مرضیه حسینی: عدم توجه به انباشت سرمایه فرهنگی و لزوم پاسخ به مطالبات برخواسته از این حوزه، و عدم توجه به اقتضائات رشد شهرنشینی کلان، از مهمترین آسیبهای جامعه ایرانی هستند.
فکوهی سرمایه فرهنگی و لزوم افزایش آن را ضرورتی دیگر در گام نهادن به مسیر مثبت تغییرات دانست و ادمه داد اگر رسانهها، روزنامهها و دانشگاهها که عمدهترین سرمایههای فرهنگی هستند را خطر آفرین و انحرافی بدانیم از انباشت این سرمایه جلوگیری کردهایم. کشور ایران به کمک سرمایههای اقتصادی که در دست داشته و دارد توانسته یک نظام توزیع دانش و گسترش سرمایه فرهنگی ایجاد کند، کشوری که حدود بیش از 5 میلیون دانشجوی در حال تحصیل و بیش از 5 میلیون نفر کنشگرانی که از نظام دانشگاهی خارج شدهاند دارد. امروزه این انباشت سرمایه فرهنگی بر تغییر و تحولات تاثیر دارد؛ اما مشکل در این جاست که پاسخی به مطالبات شکل دهندگان این سرمایه داده نمیشود، و تغییرات اجتناب ناپذیر واکنشی متناسب با خود دریافت نمیکنند، و این مساله میتواند به نوعی انفجار اجتماعی بدل شود. واقعیت این است که جامعه ما جوان است، تنوع، تکثر، سرعت و عدم ایستایی مشخصه جوامع مدرن است، نمیتوان این ماهیت و ذات را تهدید و یا انحراف دانست و در برابر آن اقدامات قهری یا کنترلی انجام داد. جامعه ایران امروزه به یک اعتبار، کشوری فقیر جهان سومی شبیه آنچه مثلا در آمریکای جنوبی یا پاکستان وجود دارد نیست، اما وجود سرمایه نفت و غنای مالی در صورت عدم مدیریت منابع، به سمت و سوی رشد اقتصاد نولیبرالی که نتیجهای جز رواج یک جامعه مصرفی و کالایی و بینواسازی توده مردم ندارد، جهت مییابد.
یکی دیگر از تغییرات جامعه ایران که در یک بازه 50 ساله اتفاق افتاده تبدیل ایران به جامعه کاملا شهرنشین و شکلگیری زیست کلان شهری است. شهری نشینی بیشتر از آنکه پدیدهای جغرافیایی باشد، فرهنگی است و سازماندهی خاص خود را میطلبد، اما در طول دهههای گذشته تقریبا هیچ تدبیری برای تغییرات گریز ناپذیر اندیشیده نشده است. هر تغییری ایجادِ خواست و مطالبه میکند. اگر میزان مطالباتی که بر اثر تغییرات اجتماعی در 30 سال مطرح شده است را درنظر بگیریم، پاسخ داده شده به آن در حد 10 درصد هم نبوده است. این عدم توازن با تبدیل شدن تمایزات و تفاوتها به نوعی شکاف اجتماعی و واگرایی میان جامعه و دولت منجر شده است، در حالی که نظامهای اجتماعی و اساسا جامعه پویا و رونده است و مسیر خود را طی میکند و منتظر تغییر ساختار و پاسخ دیرهنگام نمیماند. به عنوان مثال زنان ایرانی که بعد از انقلاب به صورت گسترده وارد تحصیلات دانشگاهی شدند، از نظر اشتغال فرصتهای محدودی در حد 12، 13 درصد در اختیار دارند، آنها نمیتوانستند منتطر بمانند که دولت و بخشی از جامعه لزوم برابری در قوانین و فرصتهای شغلی را پذیرفته و برای آن کاری انجام دهد. بنابراین از طریق کنشگری در عرصههای هنر، ادبیات یا کار داوطلبانه وارد فضای اجتماعی شدند.